مشتاقُ الیه



من هر اندازه هم بنویسم تو از دردم مطلع نخواهی شد. مفهوم کلمات را میفهمی، اما نمیتوانی آنها را باور کنی. و همین بیهوده نوشتن ها آدم را از خودش هم بیزار میکند. گمان کن که روزی برسد و تمام اهل زمین نقصان بیابند و دستشان قوت نوشتن نداشته باشد. چه میدانم! دردی، مرضی بگیرند و مثل تکه گوشتی بی جان کنج خانه بیفتند. میتوانی بفهمی چه میگویم؟ شاید! اما نمیتوانی باور کنی.

نمیدانی که دستهای من چقدر تنها خواهند شد. نمیدانی که قلبم به چه حال و روزی گرفتار میشود. چگونه توقع داری از این بیهوده نوشتن ها دست بکشم؟ آنوقت چگونه عطر تنت را استشمام کنم؟ چگونه نگاه هایت را برای خودم برچینم و تا ابد نگهشان دارم؟ چگونه زبری استخوان هایت را با پوست خشکیده و چروکیده ام لمس کنم؟ آه عزیزدلم، تو چه موجود نازنینی هستی.

 

+فهمیدم که بدون نوشتن نمیتوانم.

+امروز ساعت ها با خودم خلوت کردم و به این نتیجه رسیدم راهی جز نوشتن ندارم.

+کودکانه هایم را ببخشید. امان از این خاله زنک بازی هایم»

هرچند خاله موجود بسیار دلخواه و خواستنی است!

+ارادتمند یک یک شما. تصدق وجودتان، سلامت باشید.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فیلم و سریال یک حس خوب لینک روز ابوالفضل اکبرزاده سوییپر|سوییپر سرنشین دار|سوییپر دستی|سوییپر خیابانی رادیو شهری دزفول Sourire آنالیز اولویت بندی گزینه ها (BWM، AHP, TOPSIS) سئو برتر مرجع سئو و دیجیتال مارکتینگ کج‌کلاه خان